-
اولین تمرین "نه"
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 19:23
اگر من میفهمیدم چرا وقتی خواستگار میاد پدرم عصبانی میشه خـــیـــلے خوب میشد :/ اگه شرایطش مناسب نبود میتونستم این فکرو کنم که شاید به این دلیل عصبانی شده :// اولین تمرین نه گفتنم رو با جواب رد به یه بنده خدا انجام دادم! دلم براش سوخت!
-
رها شدم:)
شنبه 18 اردیبهشت 1395 00:14
به نام خدایی که در این نزدیکی است! سلام:) حالتون خوبه؟ هععععععی....!! امروز کلا کتاب دستم بود ولی خب همونطور که خبر دارید چون مهمون داشتیم به طور مداوم نخوندم،کم و بیش و بالاخره همیییین الان تموم شد! امیدوارم که همه اون مطالب یادم بمونن! اخه حیفه که امروز همه رفتن کنار یه رودخونه بسیار زیبا و من موندم خونه درس بخونم!...
-
بدبختی !!! :)))
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 17:46
سلاااام وااااای بگید چیکار کنم!!!!؟؟؟ این مادر من اومد یه تعارفی کرد و گـــــــرررررفــــت!!!! حالا من با این مهمونا چطوری درس بخونم؟؟؟؟ پللللیییییز کمممممک
-
احساس عجیب و مبهم!
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 07:30
سلــــام پروژه تموم شد خداروشکر دیروز دوباره به یه مراسم عقد که امشب هستش دعوت شدیم!! عروسی هم که هست...!! به یه مهمونی تولد هم برایِ جمعه دعوت شدیم...!! :)) این یکی رو من واقعا متاسفم امتحان دارم! یه احساس عجیبی دارم که یه حرفی برای گفتن داره! ولی واااقعا نمیدونم چیه....!!! شاید مثلا احساسِ برخواسته از زمان و ارزش...
-
گردش :)
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 10:07
کسایی که جدیدا اومدن وبم اگه این پست هم بخونن دیگه واقعا مطمئن میشن که من همش بیرونم!! درحالی که اصلا اینطوری نیست! به من چه که دیروز هم با یه عده دوستام رفتیم بیرون! یه طبیعت خلوت که کسی جز من و اون چهارتا دوستم نبود! خیلی سرسبز و زیبا بود.....من مهمون همه اون چهار تا بودم! دوتا از اونا دست خالی اومده بودن و کلی از...