آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم
آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم

من توانایی زیادی در تشخیص دارم :))

از چند سال پیش وقتی شهاب حسینی رو به عنوان بازیگر مورد علاقه ام انتخاب کردم میدونستم یه روزی نخل هم میگیره :))))

عـــــــــالـــــیـــه

+ به پست "انتظار" پایین پیوست خنده داری اضافه شد :))))

انتظار...

.......شهرزاد.....

فرهاد:

خِیلے طول میڪِشه تا قَلب چیزی رو بفَهمه..

ڪِه مغز خِیلے وَقته میدونه.....

+خیلی با این جمله موافقم!

منتظرم امتحانهام تموم شن :

+تماشای جدیِ شهرزاد رو شرووع کنم :)

+خوندنِ کاملِ کیمیاگر رو شروع کنم :)

+ یه استراحت حســـــابی بکنم :)

+برم کــــلـــی ورزش کنم

+برم خونه دوستهای متاهلم که خیلی وقته منتظرمن

+با آقای هـ تماس بگیرم

++خلاصه که من همچنان منتظرم :) برای خیلی از برنامه های دیگه :)

البته که این روزهای امتحانی هم زیبایی های خودشو داره و از اینها هم لذت میبرم...

**یه تشکر ویژه هم از مهربان خدایم میکنم که این روزها بهانه های کوچیکی بین این چالشهای سخت  برای لبخند زدن بهم میده :)

.

.

.

پیوست...!!!! :))

ببینید یکی از کامنتهای این پست چی بوده !! با پست مقایسه کنید:))) 

......

.آسِد حسن لحاف دوز......... 

گاو مش حسن: 
خری که خر نباشد خر نیست 

+با این جمله کاملا مخالفم.گاوی که خر نباشد گاو نیست  
+تماشای دیدن فیلم های خضعبلی مثل همین شهرزاد و کلن فیلم ایرانی و دروغ و دلنگا را ندارم همیشه با واقعیت ها زندگی کردم نه با فیلم ها  
+خوندن کتاب لطفا خـــــــــر نباشید را چندین ماهه شروع کردم  
+وقت مرگ کاملا استراحت میکنم فعلا وقتی کارِس  
+ورزش جزء لاینفک زندگی مَنِس  
+فعلا وقت ندارم به دوستای مجردم سر بزنم  
+با آقای ی تماس گرفتم  البته آقای الف گوشی را برداشت و با توجه به این که آقای ب اونجا بود گوشی را داد به آقای پ ،آقای پ هم گفت که آقای ت تَشیف ندارن ولی منحیث المجموع آقای ح میتونه به شوما پاسخگو باشه که آقای ح اعلام کرد جواب منو نده بلکه گل را به زلف کودکی بیاویز بلکه منحیثالمجموع او را بخندانی 
++ منتظر باش شاید این شنبه بیاید شاید  


این خُبِس که عادم از همه روزهاش لذت ببره چون خُب یا بد میگذره پس این خُبِس که از روزهامون لذت ببریم حتی توی امتحانامُون 

پیمان عیدانه...!

ســـلام

میلاد مـــــــــهـــــــدی موعود (عج) رو به همتون تبریک و تهنیت عرض میکنم...!

بیاید به پاس عیدانه چند تا تصمیمِ خوب بگیریم...!

+ اگه تا الان مرتکب گناهی شدیم طلب بخشش کنیم و دیگه انجامش ندیم...(شاید کسی به گناه اعتقادی نداشته باشه،یه روش بیان دیگه هم اینه که کارهای غیرانسانی رو ترک کنیم )

+ طولِ موجِ پرتوِ مهربونیمون رو بیشتر کنیم..!

+ اگه حالمون خوبه این انرژی رو به همه اطرافیانمون منتقل کنیم و اگه حالمون خدایی نکرده بده به جایِ غرور و تکبر از انرژی بقیه استفاده کنیم

+ توی این روز زیبا برای همه بیمارها و مستمندان دعا کنیم...اللهم اشف کل مریض و اقض  دین کل مدین...

+ برای تعجیل در فرج امام زمان هرکاری از دستمون برمیاد انجام بدیم...!

(همه ادیان به موعود اعتقاد دارند و اعتقاد شیعیان از همه واضح تر و زیباتر هست،پس خرابش نکنیم...!)

++ این یکی خیلی مهمه ، گفته باشم!!!! برای منم دعا کنید :)

.......

خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه  

 گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هرلحظه ممکن است که با برقِ یک نگاه  

بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم  

گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه

سخت است این که دل بکنم از تو،از خودم 

از این نفس کشیدن اجباری،از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگر چه عشق

 یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد میکشند 

باید دوباره زاده شوم،عاری از گناه

تکرار مکررات

‏این اشتباه نیست که آدم رو پیـر میکنهـ

 تکـرار مکررشهــ

....

اگه تا الان هـــــــمــــه زندگیت اشتباه بوده اصلا مهم نیست! مهم اینه که به اشتباه بودنش پی بردی و میخوای اصلاحش کنی...!! اگه حتی یک روز هم از عمرت مونده باز هم مهم نیست!

مــــــهــــــم اینه که از این به بعدش رو درست زندگی کنی...!

+ منم مثل بقیه یه اشتباهاتی کردم که دیگه به هیچ وجه تکرارشون نخواهم کرد،میخوام بهتر از دیروزم زندگی کنم! 

.....*.........*...........*..........*.....

+قبلا یه شخصیتی بودم که نتیجه فوق العاده برام مهم بود اما الان یه شخصیتی هستم که تلاش و پشتکارم برام مهمتره...! تمام انرژیمو میذارم و تمام تلاشمو میکنم..دیگه نتیجه رو میسپارم به ایزد منان!

+امیدوارم همیشه بهترین نتایج و ثمرات نصیبمون شه!

 ++ دوسیا اگه کانال تلگرام درمورد موفقیت و انرژی مثبت و.ــ دارید بهم معرفی کنید :) مرسی

پرحرفی:)

+بعد از یک هفته منو دیده با یه حالت تعجب میگه : امروز همش میخندی!!

خــب تو هم بیا در شادی من سهیم شو عزیزِ من ...

اینجا باید گریه کنی تا عادی به نظر بیای :/


+من که میگم برای اینکه آرامش داشته باشی از بعضیا هیچ چیزیو به دل نگیر!! آخه میدونی بعضیا هستن که همینقدر میفهمن  ! دست خودشون نیست!


جمله کنایه ای نیستاا!! واقعا حقیقته!  و البته بدونمخاطب ،وقتی یکی یه چیزی بهت میگه ناراحت میشی به شعور طرف فکر کن بعد ببین ارزش ناراحتی داره یا نه


(با توجه به دلخوری هایی که توی وبلاگهای دوستان پیش اومده اونم بخاطر به خود گرفتن!! و مدیر اون وب تصمیم به رفتن و حذف وبلاگ کرده :/ باید بگم این پست من مربوط به هیییییچ کس نیست! من فقط درمورد حوادث زندگیِ خودم مینویسم و اگر نصیحتی هم هست با خودمم! شما بیشتر تجربه داری:) )


+نیاز به استراحت دارم و گرسنه ام :)


+‌بالاخره بعد از یک هفته دیروز صبح و همین الان من احساس خواب الودگی کردم :) خداروشکر سالمم پس :))


+دوسیا ببخشید من بهتون سرنمیزنم،فقط وقت دارم از خجالت اونایی که میان وبم دربیام! هم لینکی ها نه متاسفانه...!بعد بهتون سر میزنم


+از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است! حالا بگوحالِ دلت چطوره‌؟ :)


تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی

آرزویی کن...

گوشهای خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه...

آرزویی کن شاید، کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد...

.

چقدر دلم برای خدا تنگ شده،چقدر بنده  بدی شدم ،چقدر فراموشکار شدم ...الهی العفو...!

.

آرزویی کن

بی خوابم...!

چرا نمیخوابم این روزها؟چرا خوابم نمیاد؟! 

دارم به رمزدار کردن یا تغییر ادرس وبم فکر میکنم

مکالمه!

تفاوت بین انسانی که هم اکنون هستید و کسی که قرار است پنج سال بعد باشید، در مردمی است که در این مدت با آنها معاشرت کرده و کتاب هایی است که در این زمان مطالعه خواهید کرد...


+ مریم چرا اینقدر بی رحمی؟

- من بی رحمم؟مگه چیکار کردم؟

+ نه نه!! نمیدونم چه کلمه ای بگم اخه! نمیشه توصیفت کرد معلوم نیست چطوری هستی

- تلاش نکن دختر! نمیتونی منو بشناسی!

+ اها حالا فهمیدم!! چرا به راحتی از هرچیزی میگذری؟انگار که اصلا وابسته نیستی؟ چرا میتونی؟!

- :)) اخه چرا میتونی هم شد سوال؟! :)) 

+ نخند خیلی برام عجیبه!! میخوام بدونم

- منطقم در اولویت قرار گرفته، به علاوه من برای رسیدن به اون چیزی که توی ذهنمه از هرمانعی میگذرم،از چیزی که عذابم میده میگذرم،از چیزی که برام سودی نداره دست میکشم

+ قبلا اینطوری نبودی

- خودت داری میگی قبلا ! دیگه برای خودِ خودم زندگی میکنم ، برای خودم به بقیه هرگز آسیب نمیرسونم اما تلاشی هم برای اینکه همه رو راضی نگه دارم نمیکنم 

+ ......        -........

همون جمله ای که اول نوشتم...!

این روزها....

5:40 صبح   یکشنبه :)   و حالا 4:30 صبح دوشنبه :)

+ همه ی ما یک مورون هستیم،ولی آن را حس نمیکنیم....این روزها مورون بودن خود را به طور عجیب حس میکنم....! :))

+ این روزهای من : درحال درس خواندن میگذرند..و استراحت کردنِ پس از مطالعه...!

جز صفحات کتاب چیزی برای نوشتن ندارم فعلا :))


شب امتحان

 +شب امتحان اما از آن شبهایی ست که ......! نمیدونم شما بگید

+درس ک تموم شد دیگه نتیجه ...... هر چه باداباد هم نیست:)) به اندازه تلاشم خواهد بود:)

+ جشنِ صی صی بود به مناسبت مستقل شدن و تنها خوابیدنش :))) خیلی جالبه نه؟!

پست ادامه دارد :)

.

.

.

و در ادامه بگم که...نتیجه امتحان هم خیلی خوووب بود!

+ امروز صبح از بس خندیدم دیگه خسته شدم :)) همش هم بی دلیل! میخواستم موقعیتمو فراموش کنم:)) مجبور بودم مجبووور


وقتی....

وقتی صبح کلاس داری و ساعت دوازده برمیگردی خونه

وقتی یهو میفهمی ساعت دو کلاس داری دوباره و ساعت پنج برمیگردی خونه

وقتی دختر داییت (سارا) زنگ میزنه میگه مامانت اینجاست تو هم بیا یه موضوع خــــیــــلی مهمو برات تعریف کنم و تو میگی من خونه تنهام بیا پیشم

وقتی اون قبول میکنه و با خواهرش و داداش شش ساله شیطونش میاد پیش تو

وقتی کل اتاقت بهم میریزه 

وقتی تا ساعت یازده مهمونات میمونن خونه

وقتی......

اینها همه یعنی تمـــــــاااام برنامه ریزی ای که برای تموم کردن کتاب مورد نظر  و امادگی برای امتحان شنبه ات کرده بودی بهم میریزه.....!! یعنی فقط جمعه رو وقت داری !! :)) 

خداۍِ من....!!

سوال....!

ســلـــام!

چندتا سوال دارم!

- از بس رفتم در دامان طبیعت :)) پوستم کلا سوخته،کسی درمان ساده ای برای آفتاب سوختگی میشناسه؟؟

- یکی از دوستان باهام مشورت کرده هنوز جوابشو ندادم،برای کنکور کدوم یکی از مؤسسات آزمون رو پیشنهاد میکنید؟قلم چی،گاج،گزینه دو،سنجش و....؟

- اگر محصل درس خوان  و درحال سپری کردن دوره مهمی باشید ترجیح میدید ساکن خوابگاه در کنار بقیه باشید؟یا ساکن خونه خودتون با تمام مهمون و مهمونی هاش و...؟دلیلتون؟

- پیشنهادتون برای ماندگارشدن مطالب در یه ذهن فراموشکار چیه؟ :)

............

+ خواننده های خاموش دوستون دارم :) ،حواسم بهتون هستا :))

+ فردا 9-12 کلاس دارم....:| امیدوارم عاطفه کتابمو بیاره :)

+ چشم انتظاری برای باران فعلا متوقف شده...!

+ شاعر میگه اگه تعداد خاطره هات از ارزوهات بیشتر شد بدون دلت داره پیر میشه....

حالا من که خاطره ای تو ذهنم نمونده در چه مرحله ای هستم؟! خخخ بـــــعـــــله!! از اتاق فرمان اشاره میکنن بوی شیر میاد !! :))))

واقعا نمیدونم جریان چیه گذشته یادم میره !!

+ امروز خیلی کم درس خوندم و دلیلش هنوز مشخص نشده!


وصف حال...!

سازم را بر میدارم

   کـنـار پـنـجـره مـیـنـشـینـم

       قـهـوه تلخی را مـے نـوشـم

         وزش نسیم تنم را لمس میکند

       چه احساس خوبیست که میدانم 

    حالا تنها چیزی که اهمیت دارد

منم،سازم،نسیم و قـهـوه است

.....

 + ابر آسمان کشور را فرا گرفته و سهم شهر ما تکه هایی کوچک از آن شده است...! چشم به راه باران مانده ام تا نه تنها هوای آسمانم بلکه هوای دلم را نیز دگرگون کند

 ++ بالاخره صحنه ای از پیروزی تیم شهرم (فجر سپاسی) را دیدم و حال از این بابت شاد هستم (علاقه ای به فوتبال نـــدارم)

+++ از هر کتاب رو به رویم برگی را میخوانم و تنوع مطالب از خستگی ام می کاهد

++++ نمیدانم چرا شکلات های تلخ روی میزم از همیشه تلخ تر هستند (درصد همان درصد سابق است)

+++++ چند روزی است به سراغ برگ های کوچک یادداشت هایم رفته ام و جمله های آن را مرور میکنم...نوشته هایی که حاصل دریافت هایم از تمــام کتاب های روانشناسی و اخلاقی و داستانی و.... ایست که خوانده ام...!

++++++ صحبت کردن با یک دوست قدیمی (م.ج) مرا به یاد سال گذشته می اندازد و خاطرات در ذهنم تداعی مـے شود...! 

+++++++ موضوعی در برنامه آموزشی ذهنم را درگیر می کند و با معلم ریاضی سال دوم دبیرستانم  (خانم شکرپور)تماس می گیرم  و او با تمام عشقی که دارد آن را برایم شرح میدهد...به خاطر می آورم که چقدر او را دوست داشتم و حال نیز....!

+++++++ این روزها ساعات زیادی را در تنهایی به سر می برم و برایم بسیار جالب است...(کلمه ای جز جالب در ذهنم نمی آید)

++++++++ میلاد امام حسین (ع) را به همه مسلمانان تبریک می گویم

لحظاتتان سرشار از یاد خدا

تغییر خط...!

یه جمله هست که میگه : برای حل کردن مشکلت هیچ وقت نباید صورت مسئله رو پاک کنی

اگه به اخر خط رسیدی فرار نکن،خطتو عوض کن

من به اخر خط که نرسیدم،و نمیرسم هم!! ولی مشکل که هست! پس چاره رو دیــــــــگه در عوض کردن خط میبینم!

راستش هرچی مهربون تر بودم چوب بیشتری خوردم،الان اصلا خودمو درک نمیکنم اصلا....!

نمیدونم چرا همیشه همه رو به طور واضح درک میکنم...طوری که اگه اون شخص مشکلی داره منم قلبم واقعا اون مشکل رو حس میکنه و درد میکشه یا مثلا برای اینکه به یکی کمک کنم و حالش خوب شه حاضرم از حال خودم و زندگیم بگذرم...اما خب چون کلا شخصیتی نیستم که هــــمـــه چیزو به زبون بیارم کسی متوجه نمیشه...!

خیلی از خود گذشتگی میکنم...

اما خط داره عوض میشه....!!!

 یه عقیده دارم اونم اینه که "اجازه نده دیگران مقیاستو تغییر بدن" درسته خیلی بهش تسلط دارم اما به مرور زمان احساسات ادمو درگیر میکنه یه سری چیزا!

بنابراین طبق این دوتا جمله که باورشون دارم...! مهربون میمونم اما مهربونی نمیکنم...یا هر خصیصه ای که داشتم و الان میدونم که بهتره تغییر کنه!

میخوام یه نمه خود خواه شم...! میخوام احساساتمو خرج درک کردن دیگران نکنم...! اره...همینه...! این همه به بقیه کمک کردم به بقیه رحم کردم میخوام از الان خودمو جایگزین بقیه کنم...!

میخوام خودمو درک کنم،میخوام احساساتمو برای خودم اعمال کنم!

الان که شرح دادم بهتر میتونم یه جمله مناسب براش پیدا کنم...! "میخوام به جای بقیه خـــودمـــو دوست داشته باشم..."

.........

+ خوبم...!

درگــــیـــرم

بعد از امتحان اومدم خونه ، سارا زنگ زده پاشو بیا خونه ما ، نرگس هم اومده بریم بیرون! هرچی تلاش کردم نشد نرم ، و رفتم! درواقع دوست داشتم برما :)

خوش گذشت...!

میخواستم امروز از یه موضوعی بنویسم یه ذره ازاد شم یکی دیگه هم بهش اضافه شد......!

کاش این درگیری ذهنیم تموم شه اه :/

.

.

ما ماهی هایی هستیم


که سزاوار ماهیتابه ایم ؛


چرا که شنا کردن را


بعد از غرق شدن یاد گرفته ایم ...!


#حسین_پناهی

اولین تمرین "نه"

اگر من میفهمیدم چرا وقتی خواستگار میاد پدرم عصبانی میشه خـــیـــلے خوب میشد :/

اگه شرایطش مناسب نبود میتونستم این فکرو کنم که شاید به این دلیل عصبانی شده ://

اولین تمرین نه گفتنم رو با جواب رد به یه بنده خدا انجام دادم!  دلم براش سوخت!

رها شدم:)

به نام خدایی که در این نزدیکی است!

سلام:)

حالتون خوبه؟

هععععععی....!! امروز کلا کتاب دستم بود ولی خب همونطور که خبر دارید چون مهمون داشتیم به طور مداوم نخوندم،کم و بیش و بالاخره همیییین الان تموم شد! امیدوارم که همه اون مطالب یادم بمونن! اخه حیفه که امروز همه رفتن کنار یه رودخونه بسیار زیبا و من موندم خونه درس بخونم!

عصر همه تو حیاط نشسته بودیم و صحبت میکردیم و موضوع هم درمورد خودمون بود! :) یهو زن داییم برگشت سمت من و خندید (شوخ هستن) گفت مریم با همه ما فرق داره اصلا متفاوته من که میگم یه روزی هم از ایران میره :) ......... من نظر در این مورد دارم ولی شاید یه روزی اینجا درموردش نوشتم!

از عروسی بگم!! کـــــــــاملا با عروسی قبلی متفاوت بود! تفاوتش هم این بود که این اشنا بود،فـــــــــــوق العاده عروسی بزرگ و شلوغی بود و به زور توی باغ جا شده بودن مهمونا :)) عروس هم ، هم اسم من بودن و همسر گرام حسین نام بودن!

امیدوارم خوشبخت شن

میدونم همتون به این دعا احتیاج دارید و منم از این قاعده مستثنی نیستم :) 

* خدایا در شبهای امتـحان به قلب ما آرامش و در روزهای امتـحان حافظه ای بس طولانی عطا کن :) الهی آمـــــیــن!

بدبختی !!! :)))

سلاااام

وااااای بگید چیکار کنم!!!!؟؟؟

این مادر من اومد یه تعارفی کرد و گـــــــرررررفــــت!!!!

حالا من با این مهمونا چطوری درس بخونم؟؟؟؟

پللللیییییز کمممممک 

احساس عجیب و مبهم!

سلــــام

پروژه تموم شد خداروشکر

دیروز دوباره به یه مراسم عقد که امشب هستش دعوت شدیم!! عروسی هم که هست...!!  به یه مهمونی تولد هم برایِ جمعه دعوت شدیم...!! :)) این یکی رو من واقعا متاسفم امتحان دارم!

یه احساس عجیبی دارم که یه حرفی برای گفتن داره! ولی واااقعا نمیدونم چیه....!!!

شاید مثلا احساسِ برخواسته از زمان و ارزش باشه که میتونم براش این جمله رو بنویسم :

+ شاید زندگی آن جشنی که نباشد که انتظارش را داشتی ، ولی حالا که به آن جشن دعوت شده ای تا میتوانی زیبا برقص

گردش :)

کسایی که جدیدا اومدن وبم اگه این پست هم بخونن دیگه واقعا مطمئن میشن که من همش بیرونم!!

درحالی که اصلا اینطوری نیست!

به من چه که دیروز هم با یه عده دوستام رفتیم بیرون! یه طبیعت خلوت که کسی جز من و اون چهارتا دوستم نبود! خیلی سرسبز و زیبا بود.....من مهمون همه اون چهار تا بودم! دوتا از اونا دست خالی اومده بودن و کلی از قیافه مظلومشون خندیدیم!

اخرش راه من و دوستم از اونا جدا میشد...اونا رفتن و ما موندیم با یه دشت وسیع که توسط ده تا سگ!!! احاطه شده!

حالا شما وضعیت منو با توجه به اگاهی از اون سوسکه تصور کنید!!! رفتم خونه همین دوستم و بعد ساعت هفت و نیم برگشتم خونه...

و حالا امرووووز!!! من و موندم و یه پروژه که باید سه شنبه تحویل بدم و تا الان سراغش نرفتم!! نمیدونم باید از کجا شروع کنم،ولی میدونم که فقط امروزو وقت دارم!!

فردام عروسی  دعوتم :) شنبه هم یه امتحان سخت منتظرمه!

.++ گاهی اوقات ادمها یه اشتباه هایی میکنن که هیچ وقت جبران نمیشه! پشیمونی هم فایده نداره،پس خوب فکر کنید و درست تصمیم بگیرید (با خودمم!! شما که خودت میدونی این چیزا رو!! )

نه!!

همیشه فکر میکنم ادم رک گویی هستم اما وقتی پای عمل میرسه سکوت میکنم!!

یا مثلا کسی که رک گو هست توانایی (نه) گفتنش بیشتر از بقیه ست

دیروز استاد زبانم زنگ زد گفت من کار دارم نمیتونم برم سرکلاس تو اگه میتونی بیا به جای من برو،من گفتم امتحان دارما !! ولی نگفتم نه!!نمیتونم بیام

راستش چون خیلی کمکم کرده و این توانایی زبانمو از اون میبینم خواستم به یه نحوی کمک کرده باشم،بنابراین قبول کردم و رفتم!

وقتی رسیدم فهمیدم بهــــــلـــه!!!! دو ترم رو باید تدریس کنم

یکم سخت بود وقتی نمیدونستم چه سطحی هستن،در چه حد بلدن،تا کجای کتاب رو خوندن و...! ولی خب خیلی خوب بهشون درس دادم و از پسش بر اومدم!

 داشتم تکالیفشونو بررسی میکردم که یکی از بچه ها که از اول کلاس خیلی حواسش به من بود و ازقضا شیطون هم بود گفت  :

-ببخشید شما معلم هستی؟! 

خندیدم  گفتم بهم نمیاد؟! 

- نه نه اخه هرکسیو مثل شما دیدم دانشجو بوده ولی الان شما معلمی!!

بهش گفتم من بیشتر درس خوندم و زودتر معلم شدم!

- پس منم بیشتر درس بخونم؟

اره 

.......کلاس با موفقیت تموم شد و من با جسمی خسته برگشتم خونه! دیگه درس درست و حسابی نخوندم و امتحان امروزو هم ندادم!! 

خلاصه قدرت نه گفتن خیلی خوبه که من ندارم"!

**بعد از چندساعت فعالیت درحال خستگی خوردن یک لیـــــــوااان چای با پر نعنای تازه و اون بوی خوش کنار پنجره و نسیم خنک خیلی لذت بخشه!

!!!!!

دوسیا اون پست بالایی برای ایرانی ها نیست،لطفا شما نظراتتونو پستهای پایین بذارید

مرسی

:)

سلــــــــام

تورگردشگری فووووق العاده بود،مکان های مختلفی از جمله مسجد صورتی،خانه زینت الملوک،حافظیه،پارک ازادی،شاه چراغ و... رفتیم و ماشاالله همه جا هم پـــــــر از توریست! حدود  ۷۰% از المان بودن،۱۰% فرانسه و ایتالیا و بقیه هم پراکنده

خیلی هاشون به زبان انگلیسی مسلط نبودن! خیــــلی جالب بود برام،اونا اصلا احساس غریبی نمیکردن فقط هم بخاطر مهمون نوازی ایرانی ها

تعداد محدودی هم از ایران میترسیدن و نسبت ب پوشش ایران معترض بودن بخاطر هوای گرم،اما بینشون افرادی ک واقعا ب فرهنگ و رسوم ایران احترام میذاشتن زیــــــــاد بود و همین دلگرم کنندس

از اکثرشون ادرس میل گرفتم و خودشون درخواست کردن که عکس براشون بفرستم و منم اینکارو کردم!

خیـــلی براشون قابل تحسین بود که من ب راحتی و حتی بهتر از بعضیهاشون باهاشون صحبت میکنم و ارتباط برقرار میکنم!

خخخخ یه چیـــــــــزی!!! ظاهر من هم یکی از مواردی بود که درموردش باهام صحبت میکردن :))

این تور یکی از خاطره انگیز ترین اتفاقات عمرم بود

شبش هم رفتم عروسے که باید بگم خیــلے مسخره بود!!! و چون باغش کنار رود بود و هوا بسیــــار سرد بود خیلی زود برگشتم خونه شام هم نخوردم! اصلا نمیدونم چی بود! 

جمعه درحال درس خوندن گذشت و امتحان امروز خوب بود، اون نتیجه ای که بـــــــاید میگرفتم نبود اما موفقیت امیز بود! ب هرحال وقت زیادی هم نداشتم

این روزها هم درحال درس خوندن میگذرن!

بقیش بمونه برای پستهای بعدی !

دوستهای وبلاگی عزیــــزم برای همتون بهتـــــرین ارزوها رو دارم

ⓦⓔⓛⓒⓞⓜⓔ

Hi friend

Im waiting for you!!!

How is everything with you?

Please leave your mail adress for me,tnx

امروز

امروز برنامه ریزی نشده بود،یهویی شد ولی خیلی خوب بود!

به یه تفریح نیاز داشتم

اول تئاتر فوووووووق العاده ک واقعا لذت بردم

بعد هم کنار یه رودخونه بسیار زیبا با دوستام،این خستگی الانم به بودن در طبیعت می ارزه

(تکنو خوبه ها) ‌‌‌‌‌‌‌‌  :))) فردا هم که تور گردشگری انگلیسی دارم! شب هم عروسی!

جمعه هم کلا با کتاب خواهد گذشت!!!!!

واااای شنبه یه امتحان سخت و مهم دارم و این دوروز قراره خونه نباشم کلا!

فقط جمعه رو وقت دارم با این چشم داغونم! 

برام دعا کنید دوسیا


در حال مرگ

ارووووم درو وا کردم..اما مثل همیشه نبود،یه صدای پلاستیک مانند اومد

رفتم داخل و درو بستم،اما یه احساس عجیب روی پوست بدنم داشتم! 

لباسمو زدم کنار و دیدمش

همه جا تقریبا تاریک و نیمه روشن

و صدای جیغ و فریاد های بلننننننند من که همه رو خبر کرده و تمامی اهالی خونه با صدای بلند و نگرانی میپرسن که چه اتفاقی افتاده و میدون سمت جایی که من هستم

اون در لعنتی رو وا کردم و با جییییغ فقط میدویدم...راهی جز دراوردن لباسهام نداشتم!!

اما اخه جلو بقیه؟؟؟ اره مجبورم...از بین افراد جلوم هم میدویدم و جیغ میزدم..و اونا به شدت نگرانن که چه بلایی سر من اومده،اونا هم پشت سرمن میدون!

یهو صدای بابام میاد که میگه ایناهاش افتاد اینجا،و من رسیدم به اتاق ته راهرو درحالی که نصف لباسهام توی راهرو افتاده!!!!

الان هر ثانیه میپرم بالا و پایین و یهو اشکام سرازیر میشن از ترس اما وقتی از سر تا نوک انگشتهای پامو چک میکنم هیچی نیست‌... سردرد ناشی از چشمم کم بود این شوک لعنتی و لرزش ناشی از ترس هم بهش اضافه شد!!

همه اینها برای یه دوش گرفتن ساده بود و دغدغه اینو دارم که کی کجا و چطور دوش بگیرم که بدون استرس باشه....!

دیابت گرفتم از بس اب قند به خوردم دادن،هر ده دقیقه یک بار هم در اتاق باز میشه و من زنده ام و در بسته میشه

موجودی هم که منو ترسوند بسیاااار بزرگ و زشت و بالدار و قهوه ای و کثیف و دارای قابلیت پرش بود،ابن موجود موذی سوسک نام دارد....

:)

من عینک دوست نداشت :)

از عینک متنفرم ://

چشمام آستیگماتن :)

ینی درس خوندن چ بلاهایی ک سرم نمیاره!!!!!!!!!

من؟عینک؟؟نههههه

I'm sick

حالم خرابه ، مریضم

یک هفته سردرد و بالاخره امروز اوج اون.سردرد و حالت تهوع .....

دیروز سرجمع پنج ساعت بیدار بودم

و در اخر امروز من و اورژانس بیمارستان و امپووول!!

کلاسهای فردا هم تعطیل! برم چشم پزشکی ، دکترجان گفت ممکنه بخاطر چشمات باشه

خانم نعمتی که هم اسم خودم بود،چقدر سوال جواب دادم بهشون

کاش خوب شم زودتر ، این درسها رو کی بخونه پس :/ 

برام دعا کنید ، اللهم اشف کل مریض

درگیری!!

دارم به عوض کردن قالب وبم فکر میکنم اما میترسم اونی که جدید میذارم با نوع تایپ و رنگ  پست هام هماهنگی نداشته باشه و وبم خراب شه!

نظر شما چیه؟

شیفتگان پرواز را میل خزیدن نیست..‌!

از قتی که اومدم خونه قصد دارم این پستو بنویسم و هربار به هر دلیلی ننوشتم!

الان وقتشه

نمیدونم با چه نظمی و از کجا شروع کنم ولی لزومی نمیبینم

اعصابم خورده،کلافه ام..‌‌.حس میکنم مثل یه پرنده ام که گذاشتنم توی یه قفس و رنگ قفسم با بقیه متفاوته!!

خسته شدم از این ادمهای خودخواه اطرافم،از اونهایی که منفعت طلبن،از همه اونهایی که چیزی نیستن جز ادعا

یکی نیست بگه چرا خودتو با من مقایسه میکنی که بعد به این نتیجه برسی که نمیتونی مثل من باشی و بخوای به هر طریقی حرصتو رو من خالی کنی،یکی نیست بگه دردت چیه واقعا؟؟که یه روز خوبی یه روز بد؟چرا جو گیر میشی؟باشه بابا تو خوبی،اصلا مگه من چیزی گفتم؟:)

اولش برای چند دقیقه ازت متنفر شدم ولی بعدش با دیدن ادامه رفتارات متوجه شدم تو حتی ارزش نداری که بهت فکر کنم چه برسه بخوام احساسمو برات خرج کنم، از یه طرف دیگه هم دوست ندارم حس نفرت وارد قلبم شه و سیاهش کنه،هرگز

**امیدوارم سعادتمند و کامگار بشی فقط منو بیخیال شو!**

از اینکه انسانیت مرده بدم میاد،از اینکه اینجا یه چیزهای بی ارزشی براشون ارزش شده بدم میاد،از اینکه دیگرانو بیشتر از خودشون میشناسن بدم میاد،نمیخوام توی همچین جامعه ای زندگی کنم اخه، نمیدونم چقدر باید از کنار ادمهای بی منطق اطرافم عبور کنم و هیچی نگم

دلم میخواد این دو-سه ماه هم بگذره به امید اینکه پایان راه باشه،دلم میخواد زودتر از اینجا برم ولی مگه اسمون همه جا یه رنگ نیست؟ هرجا هم برم باز همین ادمها فقط با لباس های متفاوت

قبلا به خودم میگفتم چیکار به بقیه داری تو با عقاید خودت زندگی کن،اما اخه مگه من لالم؟مگه نمیشنوم؟منم دارم با همین مردم زندگی میکنم،مگه میشه فقط و فقط برای خودت بود؟ معلومه که نمیشه

********

یکی از دلایلی که همیشه توی هرشرایطی تلاش میکنم اینه که از شکست خوردن میترسم! همیشه بهم یاد دادن پیروز باشم و شکست رو نه،ولی خب خودم گاهی اوقات این شکستها رو تجربه میکنم و یاد گرفتم تا حدودی چطوری باید دوباره پیروز شم اما نمیخوام به شکست خوردن عادت کنم بنابراین متوقف نمیشم،باید برسم به همه موفقیت هایی که حق من هستن....!!


الهی و ربی من لی غیرک؟ اکفیانی فانکما کافیان . وانصرانی فانکما ناصران....!


اللهم ادرکنی الساعه...!

1.  یکی از سخت ترین کارای دنیا بارفیکس زدنه !! اصن یه وضع داغونه ، سخته سخت

2. خسته شدم از بس چشمام صفحات کتابا رو دید و نخوابید (خسته جسمی) درمانش چندییین روز استراحته که اصلا وقت نیست!  دعا کنید برام !

3.  برم بخوابم؟ :) 

4.    روز پدر هم پیشاپیش به همه باباهای مهربون تبریک میگم بخصوص باباجون خودم

5. میخوام توی همین لحظه یه دعا برای همه کنم ! : خدایا همه رو به ارزوهاشون برسون.



وضعیت

پست hibye همچنان برقرار هست ولی من نمیتونم ننویسم!!

خلاصه که اگه یه وقت اومدنم تاخیر داشت دلیلشو توی پست hibye بخونید!

اهنگ این روزای من : دریا_امین رستمی :)

سواااال!!!!!!    1. چرا میاید وب مطالبو میخونید کامنتی برام نمیذارید؟؟  :/ 

امار بازدید زیاده ولی کامنت کمه :(

عصنشم اعتراض دارم

2. وبلاگ لبخند ماه ادرسش تغییر کرده؟؟؟ من نمیتونم برم ک:/

دلم....

دلم شبای تابستونو میخواد

دلم روزای بارونی رو میخواد

دلم دنیای بدون استرس میخواد


دلم خدا میخواد...!

Hi bye :))

سلااام

امیدوارم همتون حالتون خوب باشه و ایام ب نیز ب کامتون:)

اومدم بگم حدودا دوماه نیستم!!! فراموشم نکنید:) خخخ

برام هم دعا کنید امتحاناتمو با موفقیت پشت سربگذارم

نیام ببینم وبتونو بستید و رفتیدااا. !!!

خلاصه ک خداپشت و پناهتون!

: خیلی بده ک یه پزشک روزی که امتحان تخصص داره تصادف کنه و جونشو از دست بده،متاسفم :(  (سارا.ش)

خدا رحمتش کنه

و حالا یه شعر از فریدون مشیری:

من به این جمله نمی اندیشم!

به تو می اندیشم!

ای سراپا همه خوبی،

تک و تنها به تو می اندیشم!

همه وقت،همه جا،

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!

تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا،

تو بمان با من تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب!

من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند!

اینک این من که به پای تو در افتادم باز

ریسمانی کن از ان موی دراز،

تو بگیر،تو ببند!

تو بخواه!

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ابر هوا را تو بخوان!

تو بمان با من،

تنها تو بمان!

در دل ساغر هستی تو بجوش!

من،همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست،

اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!


//تولد دوست شاعر عزیزم هم که چهارم اردیبهشت هست از همینجا تبریک میگم؛با بهترین ارزوها

الها...ای یار همیشه مهربانم...دلم بهانه اغوشت را دارد...

  • خدایا دستم را رها نکن. . .
خدای من،خدای خوب و مهربانم،خدای بخشنده ام،دست هایم را بسویت دراز کرده ام
  • خدایا دستم را رها نکن. . .
    خدای من،خدای خوب و مهربانم،خدای بخشنده ام،دست هایم را بسویت دراز کرده ام تا که محکمتر از قبل آنها را بگیری چرا که عمریست دستانم را گرفته ای؛أما چندیست که دستهایم از دستهایت رها شده از فرط گرمای بین دستهایمان!!!،خدای مهربانم نگذار دست هایم را به پیش کسی جز تو دراز کنم،مرا این بنده گناهکارت،این بنده حقیرت را لحظه ای به خود وامگذار تا پای در راه خطا نگذارد؛حضور تو خدای من در زندگی پر ز غم و دردم عطر پاکی را با خود به ارمغان خواهد آورد. . .

    در این روزها بیشتر از قبل محتاج گرمای اغوش توام....

    متنی که دوستم برای تولدم نوشته

    زمین یک دور زد و بر ما هم سالی گذشت...سال خوبی بود مث همه ی سال ها!

    با همه اندوخته ها،تلخ و شیرین ها،خوشی ها،ناراحتی ها و وابستگی ها و ... وارد سال نو شدیم.

    میخایم تو سال جدیدمون بیشتر زندگی کنیم،بیشتر بخندیم:)

    یاد گرفتیم وقتی که تنها میشیم به یاد هم دیگه نباشیم؛وقتی که با همه هستیم به یاد هم باشیم؛)

    چقدر احساس داشتن یه دوست* خوب کنارت دل پذیره...بهت امید

    میده و تو رو به خوب بودن و خوب ماندن تشویق میکنه!

    وقتی که خودمو فراموش میکنم،ناراحتم و حوصله هیچی رو ندارم؛بازم یه نفر،یه دوست کنارم هست که منو اروم کنه..

    <قاصدک از تولدی خبر میده...

    خورشید وسط اسمون بود!اولین ظهری بود که همه چی حال و هوای تازه ای داشت...

    درختان سبز تر،رودها جاری تر و گیاهان پرنشاط تر...<

    دوست عزیزم،مریم جان♥

    خوبی در قلب تو همیشه جریان داشته و خواهد داشت...

    هر سال روزی که تو به دنیا اومدی،از بهترین روز های منه^

    با تو همه زیبایی ها اغاز شد...

    تو بهترینی دختر،از خدا ممنونم که دوستی مث تو بهم داده:)

    نگات به اسمون افتاد و اسمون پر ستاره شد!

    واژه ها از انچه فکر میکنیم حقیر ترن تا مهربونی های تو رو وصف کنن-پنجره اهنگ زندگیت همیشه رو به شکفتن باز شه...

    الهی جاده زندگیت همیشه هموار باشه"اسمونت همیشه صاف و دلت دریا...

    امیدوارم پله های ترقی رو یکی پس از دیگری طی کنی و به همه* ارزو هات برسی:)

    جات در♥ منه...

    منطقی...با صداقت...بهترین...

    پرتلاش...دوست داشتنی...هرچی بگم بازم کمه...

    روز های خوبی رو سپری کنی و هر روزت بهتر از دیروز باشه؛)

    عزیزتر از جانم

    می‌خواستم زیباترین کلام را برایت بنویسم

    اما پنداشتم ساده نوشتن همچون ساده زیستن زیباست

    دوستت دارم ، تولدت مبارک

    دوستدار تو:ح*ن




    سلام

    مرسی از همتون که تبریک گفتید،و تشکر ویژه میکنم از همین ح ن عزیز که این متن خوشگلو برام نوشت

    نگان عزیزکه مثل ابجی همیشه کنارمه

    و o,b که یک کارت پستال بسیار جالب برام تهیه کرد

    به جز نگان اون دوتا تنها پنجره تشکر کردن همینجا بود!

    ممنونم از همتون


    یکشنبه 15/1/95

     

    امروز چند شنبه است؟ چندم کدام ماه از کدام سال است؟
    امروز من چند ساله ام؟
    چیزی به یاد نمی آورم جز اینکه امروز اکنون است و اینجا زمین است و من به دنیا آمدم. . .
    پس به رسم عادت تولدم مبارک. . .

     

    .

    .

    سلام...!

    ساعت دوازده ظهر چند سال پیش توی چنین روزی ب دنیا اومدم!!

    خوشحالم که هنوز هم گاهی وقتا بیخیال دنیا میشم و لبخند میزنم و میخندم:)

    خدایا ازت ممنونم که بهم اجازه دادی ...مین بهار زندگیم هم از راه برسه...ممنونم که بهم فرصت زیستن دادی...فرصت اشتباه کردن،فرصت بخشیدن،خندیدن،گریستن،دوست داشتن،تلاش کردن،دویدن،زمین خوردن،خسته شدن و دوباره بلند شدن!!

    خدایا.. زانوهام زخمی هستنا!ولی هنوزم میتونم بدوم،میتونم از نردبان اسمونت بالا بیام!

    خودت بهم گفتی همه اینا رو،چه انتظاری غیر از این هست؟

    روز تولدم بلدم نفس عمیق بکشم و بگم منم اینجام..منم هستم...

    هنوزم نمیدونم چه ارزوی خاصی برای امروز دارم،این همه ارزو کدومو انتخاب کنم؟

    خدایا....همه رو به تو میسپارم!

    ......سکوت،سکوت و سکوت....

    //

    از همه ی اونایی که چه مجازی چه واقعی کنارم هستن تشکر میکنم..‌و همه اونایی که امسال تولدمو فراموش کردن! 

    دلتون شاد و لبتون خندون

    :)

    سلام:)

    خوبید؟حالتون چطوره دقیقا؟!

    اینم از اخرین روز تعطیلات ولی من هنوز نرفتم خونه متاسفاااانه!!

    بازم روز از نو و روزی از نو!!!

    من ک خودمو از 19اسفند مرخص کرده بودم حالا دوباره همه چیز مثل سابق میشه!

    برگردید سرکار و خونه و درس و مشق و زندگیتون:))

    بازم بیایم اینجا و از روزمرگی هامون بگیم،بیایم بگیم سرکار،خونه،مدرسه،دانشگاه چی گذشته! 

    چیزی نیستا!!! فقط یه بیست روزی بود جوگیر شده بودیم:))

    دوس داشتم از فردا برگردم سراغ زندگیم ولی هنوز برنگشتم شهر خودم!

    ایشالله فردا

    امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه و دلتون شاد باشه

    اینبار خودم....

    من....! مرا که میشناسی؟!خودمم...

    کسی شبیه هیچکس! کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی.... مهربان،سرد و گرم!!،کمی هم بهانه گیر.... اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام...

    .......... کسی میدونه من کیم ؟

    من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه... همونی که همه باهاش خوشحالن اما کسی نمیتونه خودشو خوشحال کنه.. همونی که اونقدر یه اهنگ گوش میده که از ترانه گرفته تا ریتم و خوانندش متنفر میشه..... همونی که هق هق همه رو به جون دل گوش میده اما خودش بغضاشو قورت میده،انگار گریه براش خط قرمزه!

    همونی که فکر میکنن سخته،سنگه همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش میکنن... همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تکیه گاهی نیست... 

    همونی که کلی حرف داره اما همیشه ساکته...



    به احساساتم 

    لیدوکائین زدم! 

    الان بی  حس بی حسم....


    بسم الله الرحمن الرحیم

    سال نو مبارک


    با بهترین ارزوها برای همتون.


    سال خوبی داشته باشید


    اللهم صل علی محمد وال محمد

    نفس بکش.....:)

    سلاااام ب همه دوستای مجازیم

    حالتون چطوره؟

    سال جدید داره میرسه...چرا بگیم سال نو مبارک؟اخه هنوز ک نیومده،اول به پایان سالمون فکر کنیم و اونو جشن بگیریم

    بیاید فکر کنیم ببینیم این سالی ک گذشت چه کارایی کردیم...چ خوب چ بد...فرقی نداره

    ب ارزوهات رسیدی؟ب قولات عمل کردی؟دل چند نفرو شاد کردی؟دل چند نفرو شکستی؟؟ فکر کن....

    خب اون همه گذشت...یه سال دیگه داره از راه میرسه...بهار،تابستون،پاییز و زمستون جدید...

    چه حس خوبیه...یک سال دیگه هم خدا بهت اجازه داده ک زندگی کنی...

    بیا ب کارای خوبمون توی سال 94 ادامه بدیم...چه کاری بود ک اون بالا یادت اومد خوشایند نبود؟بیا قبلی رو جبران کن...دیگه انجامش نده...

    بهار داره میاد..هوای خنک صبح و نسیم لذت بخشش

    دستاتو از هم باز کن و قدم بزن...مشکلی نیست بذا از نظر بقیه غیر عادی ب نظر برسه...تو زندگی خودتو داری

    ذهنتو خالی کن...بذا احساس ازادی بهت دست بده...همه چیزو فراموش کن و فقط تجربه هاتو نگه دار...

    ب اونایی ک دوستشون داری بگو...بگو چقدر برات مهمن

    هرروز از نو متولد شو...بدون ک عید فقط یه بهانست..هرروز تو عیده...

    روز تولد بهانست..هرروز تولد تو هست..

    *فقط باید بخوای*


    چهارشنبه سوری:) فردا حواستون ب خودتون باشه ب کسی اسیب نزنیداا :) افرین دوست خوبم!!

    امیدوارم بهتون خوش بگذره...


    : یه دوستی هست وبمو یواشکی میخونه!! دکتر جان! مرسی که هستی.برات بهترین ارزوها رو دارم:) 

    در ضمن برنامه شونه من چی شد؟!:)) خخخ...


    لحظه هاتون شاد...

    وضعیت

    سلام

    اونقدر اسیر دنیای واقعیم شدم ک مجازیمو فراموش کردم

    اومدم میبینم چقدرررر دلم برای دوستام تنگ شده،همه اونایی که حتی یک بار ب وبشون رفتم،اما اونا منو فراموش کردن ظاهرا....دوستای من حالتون خوبه؟امیدوارم خوب باشید همگی

    وای خدای من....چه سرما خوردگی بدی بود....در حد همون انفولانزا

    الان حالم خیلی بهتره خداروشکر.....

    دو روز غایب شدن سرکلاس ها،و بعد یه موج ناامیدی و افسردگی ک سراغم اومد....نمیدونم دلیلش چی بود و چی هست

    انگار خودمو گم کردم،نمیفهمیدم چرا زندم....

    خلاصه بگم...یه مرده متحرک

    امروز خیلی بهترم،خیلی....مثل الانم!

    تنها چیزی ک یادم میاد حضور دوست مهربونم کنارمه...خیلی گله.منو ب هیچ وجه تنها نمیذاره

    چقد داشتن یه دوست بهت دلگرمی میده حتی اگه کمکی از دستش برنیاد....*ح.ن*

    دوستاتونو حفظ کنید،یه روزیی یه جایی یه طوری به سراغتون میان ک خودتون باورتون نمیشه....

    بیاید برای همه مریض ها بخصوص بچه کوچولوها یا اونایی که هزینه درمان ندارن یا صعب العلاج ها دعا کنیم....کاش خدا همشونو شفا بده...حال دل همشونو خوب کنه

    بیاید برای پدرها و مادرها دعا کنیم

    بیاید برای خودمون دعا کنیم....دعا کنیم دچار روزمرگی نشیم،ناامید نشیم،متوقف نشیم....همیشه در تلاش و تکاپو باشیم

    مهم تر از همه بیاید برای امام زمانمون دعا کنیم....اللهم عجل لولیک الفرج

    بیاید دعا کنیم که خدا حال دل همه رو خوب کنه...که وقتی نفس میکشیم زندگی رو لمس کنیم....

    خدایا......همیشه مهربونی،همیشه مهربونی میکنی...میشه اینبار یکم بیشتر؟! ازت ممنونم....

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

    فاصله قلبها


    استادی از شاگردانش پرسید:چرا وقتی عصبانی میشویم فریاد میزنیم؟!

    شاگردان فکری کردند و یکی از انها گفت:چون در ان لحظه ارامش و خونسردیمان را از دست میدهیم

    استاد پرسید: این ک ارامشمان را از دست میدهیم درست است اما چرا باوجودی ک طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ ایا نمیتوان با صدای ملایم صحبت کرد؟

    شاگردان هر کدام جواب هایی دادند اما پاسخ های هیچ کس استاد را راضی نکرد

    سرانجام او چنین توضیح داد:

    هنگامی ک دو نفر از دست یکدیگر عصبانی هستند قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد،انها برای اینکه فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند! هرچه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشه این فاصله بیشتر است و انها باید صدایشان را بلندتر کنند

    سپس استاد پرسید: هنگامی ک دو نفر عاشق همدیگرند چه اتفاقی می افتد؟ انها سرهم داد نمیزنند،بلکه خیلی ب ارامی باهم صحبت میکنند چرا؟چون قلب هایشان خیلی ب هم نزدیک است

    استاد ادامه داد: هنگامی ک عشقشان ب یکدیگر بیشتر شد،چه اتفاقی می افتد؟

    انها حتی حرف معمولی هم باهم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و سرانجام چنانچه عشقشان باز هم ب یکدیگر بیشتر شد حتی از نجوا کردن هم بی نیاز میشوند و فقط ب یکدیگر نگاه میکنند!

    این هنگامی است که دیگر هیچ فاصله ای بین قلبهای انها باقی نمانده باشد‌‌‌

    به امید روزی که در جهان سکوتی طولانی برقرار شود....


    زندگی ب ما می اموزد ک عشق خیره شدن ب یکدیگر نیست،بلکه با هم ب یکسو نگریستن است

    انتوان دوسنت اگزوپری

    Missing

    غم تورو گریه کنم یا غم بی تو بودنو؟


    جز تو کسی نمیدونه معنی حرفای منو


    این روزا کار من شده گذشته رو ورق زدن


    دلخوش خاطراتی که شاید تورو بدن به من


    تو سهم من بودی و من شریک روزگار تو


    اما نزاشتن آدما باشم همیشه یار تو


    تورو ازم گرفتن و منو دادن به کوچه ها


    منم تو لحظه ی وداع سپردمت دست خدا


    هیچکی تو دنیا واسه من مثل تو نازنین نبود


    بدجور ازم گرفتنت... حق من و تو این نبود


    منم که اینجا شب و روز هی از خدا فقط میخوام


    برای برگشتن تو یه راه بزاره جلو پام


    آخه تا کی به لحظه هام همه چی رو حالی کنم؟

    هعی....

     جانم ملول گشت ز فرعون‌و ظلم او

    آن نور روی موسی،عمرانم آرزوست

    کجااایی رفیقم؟! خخخ

    سلاااام

    عجب دوستای بامعرفتی دارم

    کجاااایید؟!

    من حالم خوبه،همه چیز خوبه

    پنج شنبه جشن تفلد علی کوچولوئه،جمعه عروسی پسر عمومه،و من کلی فعالیت باید در این بین انجام بدم.باید برنامه ریزی داشته باشم

    درس درس درس!!!

    راستی بیاید بهم کمک کنید!!!

    من خوبمااا،عالی! فقط نمیدونم چرا انگیزه ام واسه درس خوندن یه کوچولو کم شده،خیییلی کم.ولی این فاجعه ست...لدفن کمک کنید،راهکاری پیشنهادی چیزی دارید من استقبال میکنم

    مرسی

    *یه روزایی تو هفته هست ک میبینم 250 تا (دقیییق) بازدید داشتم اونوقت نهایتا ده تا کامنت!جریان چیه اخه

    من برگشتم

    سلام به همه دوستای مجازی

    حالتون خوبه؟

    یه مدت طولانی نبودم.امیدوارم لحظات خوبی روگذرونده باشید

    من خیلی درگیر بودم،اولش فکر میکردم نتایج اصلا خوب نبوده اما الان دارم متوجه میشم که مثل همیشه بازم عالی بوده خداروشکر.
    یه تغییراتی این مدت پیش اومد ک خالی از لطف نبودن...
    چه روز و شبایی بود!!! خیلی هیجان انگیز بود....
    خدایا ازت ممنونم.
    **یه تشکر ویژه از همه دوستایی ک تو این مدت ب یادم بودن میکنم!
    به خصوص نگان عزیزم و M.J*

    Stay with me god

       دعای مطالعه

    اللهُّمَ اَخرُجنی مِنَ ظُلَماتِ الوَهم

    بار خدایا مرا از تاریکیهای وهم وخیال خارج کن

    وَاکرِمنی بِنُورِ الفهم

    و به من نور فهم و آگاهی عنایت فرما

    اللهُّم اَفتِح عَلَینا اَبوابَ رَحمَتِک

    خداوندا درهای رحمتت را به روی ما بگشا

    وَانشُر عَلَینا خَزائِنَ عُلوُمِک

    و گنجینه های علومت را بر ما بگستران

    بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ

    به حق بخشندگی ات ای مهربانترین مهربانان

     هرکه با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست نداده است   حضرت علی ( ع )



    سلاااام ب همه دوستای گلم

    من یه مدت نیستم،تاکید میکنم یه مدت!!  برمیگردم...

    زهرا(dr-coffe) بیا باهم بریم! :))

    اون دعای بالایی رو خوندید برا منم دعا کنییید!

    فعلا خدانگهدار من و شما!!

    سلامتی

    وقتی یکیو میبینم که بیماره خیلی متاسف میشم

    این پست فقط واسه شفای همه بیماراست

    بیاید دعا کنیم زود خوب شن...

    اللهم اشف کل مریض

    اللهم صل علی محمد و ال محمد

    و سلامتی همه پدرها و مادرهامون