آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

خوشحالم

دیالوگ همیشگی من و زندگی:

من : خوشحالم :)

زندگی : الآن گند میزنم بهش :|

و من سالهاست که دارم باهاش مقابله میکنم . زندگی بر من غلبه نخواهد کرد :)

Miss mA پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 13:36

نظرات 7 + ارسال نظر

تنها دل جمعه 11 تیر 1395 ساعت 15:15 http://fanos2000.mihanblog.com/

دنیا بدون عشق پشیزی نبود و نیست
عاشق شدن برای تو چیزی نبود و نیست

حرفی که پشت سر بزنند از حسادت است
در زندگیم جز تو عزیزی نبود و نیست

ما هم شکارچی شده بودیم هم شکار
بین من و تو هیچ ستیزی نبود و نیست

از پیله ای که بافته ام در نیامدم
این بار از پس غزلم بر نیامدم

ابرو به هم گره زده لشگر کشیده ای
از روبرو می آیی و خنجر کشیده ای

این شعر را به خاک و به خون میکشی؟ بکش
داری مرا به مرز جنون میکشی؟ بکش

من که سرم به قول تو در لاک شعر بود
مهر نماز خواندنم از خاک شعر بود

با هیچکس بساز نبودم ولی شدم
هر گز « قمار باز »نبودم ولی شدم

پیش تو فکر دختر مردم نمیکنم
جایی که آب هست تیمم نمیکنم

گیسو سیاه چشم سیاه نخورده مست
چشمان تو حواس مرا پرت کرده است

من شاعرم به فکر مضامین تازه ام
پیغمبرم که در پی یک دین تازه ام

بی تابم و به تاب و تبم فکر میکنم
محتاجم و به نان شبم فکر میکنم

از شعر عاشقانه کسی نان نمی‌خورد
گلدان پشت پنجره باران نمی‌خورد

در سینه حرف هست ولی بیت آخر است
انگار ...نقطه چین بگذاریم... بهتر است

«محمدرضا عبدالملکیان»