آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم
آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آهــــنـــگِ زنــدگــۍِ مـــن....!

آن‌جا که تویی، یک دل دیوانه نبینی،تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم/ این‌جا که منم، عشق به سرحد کمال‌ست...صبر است و سلوک‌ست و سکوت‌ست و رضا هم

کاش بشه که بشه :))

شاید این یه تصمیم احساسی و ناگهانی باشه ولی نمیدونم چرا دوست دارم این عزیمت اتفاق بیفته و برم..هر چند تاوان و عواقب داشته باشه :)

.

پ.ن: هنوز 24 ساعت از تدارک رفتن نگذشته بود که وقتی با یه مشاور مشورت کردم بهم گفت این کار یعنی شکست!!!! داغونم کردا :))

هیچی دیگه.من و همین خونه و زندگی

فکر میکردم قراره خودم باشم و خونه ام اما نشد